LIMITLESS

the secret of success is constancy to purpose

LIMITLESS

the secret of success is constancy to purpose

LIMITLESS

همانا به یاریِ اراده، باید از شر تفکر فانی رها شد.. «استیو تولتز»

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

سوئیفت -: SWIFT و به طور کامل: جامعه جهانی ارتباطات مالی بین بانکی به انگلیسی: Society for Worldwide Interbank Financial Telecommunication

یک انجمن تعاونی غیرانتفاعی است که در ماه مه ۱۹۷۳ میلادی توسط ۲۳۹ بانک از پانزده کشور اروپایی و آمریکای شمالی راه‌اندازی گردید و هدف از آن جایگزینی روشهای ارتباطی غیر استاندارد کاغذی و یا از طریق Telex در سطح بین‌المللی با یک روش استاندارد شده جهانی بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۰۳
Sama

بارها در دانشکده­های اقتصاد در جلسات دفاع دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا حضور داشته­ام. در دانشکده اقتصاد شیراز استاد راهنما به راحتی در مقابل دانشجو قرار می­گیرد و نقش داور را بازی می­کند. گویی فراموش می­کند که درواقع او راهنما است و مسئولیت هرچه در پایان­نامه نوشته شده بر عهده او است. در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران استاد راهنما سعی می­کند تا نمره خوبی برای دانشجویش بگیرد و معمولا هم موفق است. در دانشکده اقتصاد علامه­طباطبایی خیلی مهم است که استاد راهنما کیست؟ آیا او نام بزرگی دارد یا خیر؟ وای به حال دانشجویی که میانه استاد راهنمایش با داور شکرآب باشد. دانشجو بیچاره است. اما کافی است استاد راهنما نام بزرگی داشته باشد، حتی اگر در موضوع پایان­نامه هیچ تخصصی نداشته باشد و حتی دانشجو هم هر چرت­و­پرتی نوشته باشد. به یاد دارم در یک پایان­نامه در مورد نفت در دانشکده اقتصاد علامه، داور یک اشکال روش­شناسانه مطرح کرد که به واقع کل پایان­نامه را زیر سوال می­برد و بازنویسی آن را اجباری می­کرد. اما نمره دانشجو ۱۹ شد. فقط به­دلیل حضور استاد راهنما. اما درمقابل استاد راهنماهایی هستند که نمی­توانند در مقابل برخی داوران به دفاع از دانشجوی خود بپردازند یا جرات این کار را ندارند، بنابراین وای به حال دانشجو. البته استادانی هم هستند که اگر داور باشند تازه بعد از دفاع از پایان­نامه به فکر می­افتند حال دانشجو را بگیرند. مثل حمید ناظمان. چند روز پیش یکی با من تماس گرفت و گفت می­خواهم استاد راهنمایم را انتخاب کنم. در دانشکده اقتصاد علامه. من هم به او گفتم فلانی را انتخاب کن. گفت چرا؟ حکایت زیر را برایش بازگو کردم:

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید . روباه: خرگوش داری چیکار می­کنی؟ خرگوش: دارم پایان­نامه می­نویسم. روباه: جالبه، حالا موضوع پایان­نامت چی هست؟ خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می­تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می­نویسم. روباه: احمقانه است، هر کسی می­دونه که خرگوش­ها، روباه نمی خورند. خرگوش: مطمئن باش که می­تونند، من می­تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا. خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد. در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.

گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟ خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می­تونه یک گرگ رو بخوره، کار می­کنم. گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟ خرگوش: مساله­ای نیست، می­خواهی بهت ثابت کنم؟ بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند. خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد. در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه­ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود. در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.

نتیجه: هیچ مهم نیست که موضوع پایان­نامه شما چه باشد، هیچ مهم نیست که شما اطلاعات به درد بخوری در مورد پایان­نامه­تان داشته باشید، آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟

منبع: یادداشت های اقتصادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۲
Sama