می توانیم یک انتخاب کننده باشیم ...
سلام دوستان من... در اطرافتان چند نفر را میشناسید که جایگاهشان را در زندگی بیشتر تحت تاثیر شرایط و بخت و اقبال میدانند؟
مسلما چنین افرادی کم نیستند. آنها توانایی بزرگی را که در درونشان نهفته است نادیده میگیرند. این که لحظهلحظهی زندگیشان را خودشان انتخاب میکنند؛ نه شرایط... و نه سرنوشت...
پذیرفتن این موضوع شاید کمی مشکل باشد، چون اگر این قدرت را بپذیریم خود را گرفتار مسئولیت سنگینی خواهیم دید که همیشه متوجه خودمان است.
چند بار شده است که برای توجیه کارهایمان و اینکه چرا از موقعیتها به سود خود استفاده نمیکنیم چه بهانهها آوردهایم: نداشتن پول کافی، شرایط اقتصادی بد، سیاستمداران نالایق، روحیه بد، نداشتن حوصله... و فهرست عجیب و غریبی که ادامه دارد.
اما اگر بتوانیم این قدرت را بپذیریم و خود را مسئول بدانیم گنجی بزرگ در اختیار خواهیم داشت.
نقطهی شروع برای رسیدن به یک زندگی بهتر، این است که بدانیم حق انتخاب داریم...
خبر خوش این است که همهی انسانها این توانمندی را دارند که گامهای موثری برای رشد و موفقیت خود بردارند.
هال اربن در کتاب زیبایش به نام "بزرگترین درسهای زندگی" مینویسد:
ما حتی در اینکه اکنون چه احساسی داشته باشیم، چه روحیهای داشته باشیم و خیلی از حالات از این قبیل که معمولا آنها را متاثر از شرایط محیطی و در برخی مواقع هورمونی میدانیم؛ قدرت انتخاب داریم! به هیچ عنوان چنین منظوری ندارم که چراغی جادویی در دست داریم و میتوانیم به سرعت حالات روحیمان را از منفی به مثبت دگرگون کنیم...! این محال است...!!
اگر به انسانها بگویید چرا عصبانی هستید، مثلا میگویند: "مگر نمیبینی ماشین پشت سرم مدام بوق میزند! انگار کور است!! اصلا نمیفهمد این خیابان یک لاینه و تنگ است و کاری از دست من برنمیآید!" میبینید! انسانها این قدرت را نادیده میگیرند و هیچ تلاشی برای بهبود حالشان نمیکنند، چون خود را مسئول نمیدانند و عصبانیتشان را به گردن دیگران میاندازند... اگر دقیقتر به این موضوع نگاه کنیم، این بوق ماشین نیست که باعث عصبانیت میشود، بلکه این برداشت ما از بوق است که حال ما را دگرگون میکند.
اما منظورم از قدرت انتخاب چیست؟ به این معنیست که ما وقتی خود را مسئول بدانیم؛ میتوانیم گامهای بسیار موثری برای بهبود زندگی خود برداریم. مثلا اگر بوق ماشینی تا این اندازه باعث عصبانیت ما میشود که ناگهان برانگیخته میشویم؛ وقتی میدانیم منشا اصلی این عصبانیت برداشت خود ما از محیط است؛ میتوانیم باورها و برداشتهای اشتباهمان را زیر سوال میبریم!! چرا عصبانی شدهایم؟ به این دلیل که آنطرف نمیفهمد! رانندگی بلد نیست... و یا نه! شاید کاری واقعا مهم داشته باشد، شاید یکی از سرنشینانش بیماری قلبی داشته باشد! نمیدانم شاید به هر دلیلی او در این لحظه که بوق میزند در بحران باشد! با چنین برداشتی آیا جایی برای عصبانیت خواهد ماند؟!
به همین دلیل نگرش یک انتخاب است... بزرگترین و مهمترین انتخابیست که میتوانیم داشته باشیم.
و اما خبر بد این است که یکی از بزرگترین اشتباهات ما این است که زندگی را یک "باید" و یک "مجبور بودن" بزرگ در نظر میگیریم!
هال اربن در ادامه مینویسد:
زندگی مجموعهای از انتخابهاست، درواقع این سالمترین و جالبترین روشی است که میتوانیم روزمان را با آن آغاز کنیم. از لحظهای که از خواب بیدار میشویم تا زمانی که به رختخواب میرویم، کارمان انتخاب کردن است...! اگر خودمان انتخاب نکنیم دیگران به جای ما و برای ما انتخاب خواهند کرد. منظورم از دیگران همهی عوامل محیطیست... حتی بوق بیارزش یک ماشین نیز حالت روحی ما را انتخاب خواهد کرد! چرا باید این اجازه را به او بدهیم؟!
میتوانیم هر روز به جای آنکه اسیر بایدها و مجبور بودنها باشیم. یک انتخابکننده باشیم... این قدرت انسان بودن ماست.